۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۵, جمعه

خاطره بازی

وای از آن روزها که زندگی برای خودش چای دم می‌کند؛ می‌نشیند روبرویت؛ چای در استکان می‌ریزد و بعد در نعلبکی. قند می‌اندازد کوشه‌ی دهانش؛ هورت کشیدنش را می‌شنوی و طعم شیرین خاطراتت را که زیر زبانش خیس می‌خورند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر