یک چیزی هست در پروسههای اداری یا کاری این ممالک غرب که من «ذوقمرگنامه» میخوانمش. قرار است یک نامهای باشد که شما مینویسید برای هر کجا که فکرش را بکنید. برای هر کجایی که با آنجا کار داشته باشید. یعنی بخواهید به آنجا ورود کنید. مثلا برای تحصیل باید این ذوقمرگنامه را بنویسید و بگویید که چرا میخواهید در فلان رشته و فلان مقطع تحصیل کنید. بعضا دیده شده که برای باز کردن یک سری حسابهای بانکی، اجارهی مسکن و غیره هم از این ذوقنامهها میخواهند.
حرف زور است. گاهی بیربط است اصلا. توضیح واضحات میخواهند از آدم. مثالش این میشود که شما بخواهید بروید اجابت مزاج کنید و من جلویتان را بگیرم و بگویم دلایلتان و انگیزهتان برای رفتن به توالت چیست!
انقدر با این درخواستها روبرو شدم و هی چرندیات نوشتم از حرصم که به اینجایم رسید. نمیدانستم به چه کسی شکایت ببرم حتی، که این رفیق شفیق ما از راه رسید و بحث به این نامهها کشید و فرصت غنیمت یافتم و تا آنجا که در توانم بود غر زدم. طعمش خیلی شیرین بود وقتی داشتم به یک فرانسوی، از این کاغذبازیهای مسخرهشان ایراد میگرفتم و او هم پا به پای من غر داشت که میزد..
حرف زور است. گاهی بیربط است اصلا. توضیح واضحات میخواهند از آدم. مثالش این میشود که شما بخواهید بروید اجابت مزاج کنید و من جلویتان را بگیرم و بگویم دلایلتان و انگیزهتان برای رفتن به توالت چیست!
انقدر با این درخواستها روبرو شدم و هی چرندیات نوشتم از حرصم که به اینجایم رسید. نمیدانستم به چه کسی شکایت ببرم حتی، که این رفیق شفیق ما از راه رسید و بحث به این نامهها کشید و فرصت غنیمت یافتم و تا آنجا که در توانم بود غر زدم. طعمش خیلی شیرین بود وقتی داشتم به یک فرانسوی، از این کاغذبازیهای مسخرهشان ایراد میگرفتم و او هم پا به پای من غر داشت که میزد..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر