دوشنبه ۱۳ اوت ۲۰۱۲
کاغذ مخصوص را برمیدارم. افکارم را مرتب و آرام در آن میریزم. کاغذ را میپیچانم. گوشهای پرت میشوم و شروع میکنم به کشیدنش. آرام آرم میکشماش، دودش میکنم تا تمام شود. تمام میشود. من میمانم و سَمهایی که قورت دادهام، فرو دادهام و از مغز به قلب سوقشان دادهام. و قلب تیر میکشد. دوباره سَر پُر میشود. کاغذی از نوع دیگر میآورم و مغز را جوهر میکنم. تو تیر میکشی اینبار. تیر کشیدن من ویروسیست. به همه سرایت میکند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر