در خبرها خواندم، خواهری خودش را کشت. وصیت نامهاش، روبان زرشکیای بود، پیچیده به دور گلدان اقاقیا، به آدرس ایران، خانهی پدری. برادری دندانهایش ریخت. موهایش سفید شد و مُرد. روزنامهی صبح را بستم. سرم درد کرد و تب و ورم. شب، حادثه فروشِ سر چهار راه داد زد، یک نفر به مرگ مشکوک، رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر