یکشنبه ۱۱ نوامبر ۲۰۱۲
بازی میکردیم.
هستهی نارنگی تلخاش کرد.
یک پُک مانده به صبح
شب نوشت.
سالها حبس.
خیال کردیم بادام تلخ است.
خیال کردیم.
شهر نفس حبس کرد
دو کام گرفت
روز نشد. باز هم شب نوشت.
سال از پوستهی انار بیرون پرید.
بدست کسی نرسید
ماند و خشک شد.
مغز در موسیقی متال غلتید.
هنوز خیال میکنم طعم بادام تلخ بود.
هنوز باور نمیکنم.
هستهی نارنگی تلخاش کرد.
یک پُک مانده به صبح
شب نوشت.
سالها حبس.
خیال کردیم بادام تلخ است.
خیال کردیم.
شهر نفس حبس کرد
دو کام گرفت
روز نشد. باز هم شب نوشت.
سال از پوستهی انار بیرون پرید.
بدست کسی نرسید
ماند و خشک شد.
مغز در موسیقی متال غلتید.
هنوز خیال میکنم طعم بادام تلخ بود.
هنوز باور نمیکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر