۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه

بن‌بست بهمن فارسی

دوشنبه ۶ آبان ۱۳۹۲



خیلی سال پیش‌ترها، روزهایی که 7 یا 8 سال داشتم، با تعجب و دهان باز، به رانندگی پدرم نگاه می‌کردم. دنیای عجیبی بود. همه چیزش غریب بود. ناشناخته. این که با کدام پا روی کدام پدال فشار می‌دهد تا ماشین حرکت کند یا تندتر برود و یا بایستد. اما از آن عجیب‌تر، خیابان‌هایی بود که پدر، پشت سر هم می‌گذراندشان. و گم نمی‌شد! همه جا را بلد بود. تمام کوچه پس کوچه‌ها. تمام میان‌برها. تمام اتوبان‌ها. که البته آن سال‌ها، خیلی هم اتوبانی وجود نداشت. خانه‌ی عمو امیر را که برای رسیدن به آنجا، باید بیش از یک ساعت رانندگی می‌کرد را هم بلد بود.  پدر، از شهر هم که خارج می‌شد، همه جا را بلد بود. و من، با دهان باز نگاهش می‌کردم.
من هم سعی می‌کردم خیابان‌ها را به خاطر بسپارم. اما نمی‌شد. انگار که خانه‌ی عمو امیر، هر بار آدرسش عوض می‌شد، اما در خانه‌اش همان می‌ماند. یک بار، دیگر تاب نیاوردم و با جدیت، خسته و اندکی عصبانی، پرسیدم: شما تمام این خیابان‌ها را از کجا بلد شدی؟ پدرم یک لحظه تعجب کرد. بعد لبخند زد و گفت: تو هم بزرگ که شدی، تمام خیابان‌ها را یاد خواهی گرفت.
راست می‌گفت. بزرگ شدم و یاد گرفتم. حتی تا خانه‌ی عمو امیر هم رفتم. مثل خودش، عاشق کوچه پس کوچه هم بودم. خلوت‌تر بود و چراغ قرمز هم نداشت. اگر هم جایی را بلد نبودم، منطق خیابان‌ها، و شمال و جنوب شهر که قابل تشخیص بود، من را به مقصد می‌رساند.
اما، چند سالی‌ست که انگار دوباره کوچک شده‌ام. خیابان‌ها، هر سال، غریبه می‌شوند. دیگر خانه‌ی عمو امیر نیست. دیگر، هیچ خانه‌ی آشنایی نیست. دیگر، تلفظ نام خیابان‌ها هم سخت است. دربند نیست. تجریش نیست. شریعتی نیست. شده است کَجَنگ. شده است پوتراجایا. شده است کُمِغس. شده است سن ژغمن. شده است خیابان‌هایی که انقدر نامشان سخت است، که بدون تلاش برای به خاطر سپردن نامشان، از کنارشان می‌گذرم.
هنوز منطق خیابان‌های جدید را یاد نگرفته‌ام. شمال و جنوب هم ندارند. این شهر، آفتاب و کوه ندارد. آدم گم می‌شود. گم شدن خوب است. اما غریب بودن، نه. باید دوباره از اول بزرگ بشوم. بدونِ کسی که دستم را بگیرد و از خیابان‌هایی که برایش آشنایند، بگذراندم. شاید هم هرگز، هیچ بن بستی، بن بست بهمن فارسی* نشود. خب نشود. بگذارید فقط یک بن بست بهمن فارسی در دنیا داشته باشد.
سخت هم نیست. اصلا، زیباتر هم هست.

*بن بست بهمن فارسی، بن‌ بست خانه‌ی پدری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر